من وپدربزرگم
مشخصات پدربزرگم(فکرنکنید گم شده)فقط توذهن داشته باشین
پیردر آستانه 90 سالگی خمیده عصا بدست، موقع راه رفتن تلو تلو می خوره عینک ذره بینی میزنه 10تا دندون بیشتر نداره «خیلی دوسش دارم »
و اینکه( قدر بابا بزرگاتون رو بدونین)
جهیزیه مادر بزرگ
وقتی بهمش میگم از قدیما بگو چکار می کردین زندگی چطور بود؟
طبق معمول داستان جهیزیه مادربزرگمو واین که چه زن بسازی بوده وخودش هم چه مرد کاری
بوده تعریف می کنه
شاید باورتون نشه
غریب هفت الا هشت بار این داستان برام تعریف کرده !
وقتی هم میگم این رو گفتی!!
اخم می کنه ومیگه حالا می زاری تعریف کنم من یادم نمی یاد گفتم
عمرت عمر نوح..
درسایه
آن روز مثل این که
دلتنگ وخسته بودی
در آن اتاق کوچک
تنها نشسته بودی
هی آه های سرد
کشدارمی کشیدی
هی پشت هم درآن روز
سیگار می کشیدی
دیوارها هم انگار
بودند غم گرفته
-حالت بگو چه طور است؟
-یکم دلم گرفته
-با شاعری چه طوری؟
شعر جدید داری؟
-دارم ولی دوباره
تکراری و شعاری
گفتم که درد خیلی
کرده تو را اذیت!
باخنده گفتی:این درد
یک هدیه است ونعمت
گفتی:اگرچه دیگر
بیمار وبی صدایم
بااین همه ولی باز
درسایه ی خداییم
قیصرامین پور
ذخیره کن!
مردی ثروتمندی از دنیا رفته بود.
او را برای حساب کتاب آوردند.
نامه ی اعمالش را نگاه کردند.
مرد ثروتمند در دنیا با مردم معامله می کرد
وهنگامی که کارگزارانش می خواستند حساب کتاب
کنند به آنها می گفت: از طلب کردن بدهی بیچارگان ودرماندگان
بگذرند وبا آنها به انصاف رفتار کنید.
همین کارنیک او رضایت پروردگار را جلب کرد وخداوند
به فرشتگان فرمود:ما به گذشت از او سزاوارتریم....
او را درگذرید!