اون روز برای اولین بار در سه سال دانشجوی سر کلاس نرفتم
خودم هم باورم نشده
صبح بیدار شدم که آماده رفتن بشم ولی اصلا حالم خوب نبود
بعد نرفتم
به همین سادگی
من و دوستم با هم توی بازار راه میرفتیم ودر مورد قد و وزن صحبت میکردیم تا اینکه دوستم گفت من قدم ااااینقده من هم پنج سانت روش گذاشتم گفتم قد منم ااااینقده دوستم رو به من کرد گفت مگه تو از من قد بلندتری ؟؟؟؟؟؟
گفتم آره
اون هم گفت نه من قدم چند سانت بلندتره
گفتم نه نه نه کی گفته ؟؟؟؟؟ تو کفشت کمی پاشنه داره
همین طور راه میرفتیم از کنار یه مغازه ای رد شدیم
که تصویر ما روی شیشه های مغازه پیدا میشد
دوستم گفت اینجا بیستیم ببینیم کی قدش بلندتره بعد جفت هم ایستادیم و هر کدوم می گفت قد من بلندتره
تا اینکه داخل مغازه نگاه کردم دیدم فروشنده از داخل مغازه ذل زده به ما نگاه میکنه
اونجا بود که فهمیدم اصلا هواسمون نیست داریم چکار میکنیم
سریع دست دوستم کشیدم و رفتیم
آخرش نفهمیدم کدوم قدش بلندتره حتی برای چند سانت
ولی در عوض کلی به سوتی که دادیم خندیدیم