سر کلاس نشسته بودیم واستاد طبق معمول داشتن درس می دادند
تا اینکه صدای گوشی یکی از دانشجویان به گوش رسید
دینگ .. دینگ
یه خورده دیگه از وقت کلاس گذشت و دوباره
دینگ . دینگ
وبعد دوباره
صداش رفته بود رو اعصاب
استاد هم هیچی نمی گفتن میخواستن اون شخص از رو بره
که نمی رفت
تا اینکه دوستم که جفت من نشسته بود ومن و اون ردیف اول
نشسته بودیم
گوشی موبایلش خیلی آروم از کیفش بیرون آورد
وبه ساعتش نگاه کرد ظاهرا اون هم حوصلش سر رفته بود
این جا بود که استاد یه ژستی گرفت وبه دیوار ته کلاس خیره شد
وگفت این پیامک بازی هارو بزارید برای بعد از کلاس
ومن در
!!!!!!!!!
ماندم
بیچاره دوستم
.
والا....